با توام ای سهراب ...
ای به پاکی ٬ چون آب
یادت هست به من گفتی؟؟؟
تا شقایق هست زندگی باید کرد
نیستی سهراب تا ببینی
که شقایق هم مرد
دیگر با چه ٬ کسی را دلخوش کرد ؟؟؟
یادت هست به من گفتی؟؟؟
آمدی سراغ من نرم و آهسته بیا
مبادا که ترکی بردارد چینی نازک تنهایی تو
آمدم آهسته
نرم تر از یک پر قو
خسته از دوری راه
خسته و چشم به راه
یادت هست به من گفتی؟؟؟
عاشقی یعنی دچار
فکر کنم شدم دچار
تو خودت گفتی ...
که تنهاست ماهی اگر دچار دریا باشد
آری ٬ تنها باشد
یار غمها باشد
یادت هست می گفتی....
گاه گاهی قفسی می سازم
می فروشم به شما
تا با آواز شقایق که در آن زندانیست
دل تنهاییتان تازه شود
دیگه حتی اون شقایق که اسیر قفسه سهراب،
ساحل یک نفسه،
نیست که تازگی بره این دل تنهایی من
پس کجاست اون قفس شقایقت ؟؟؟
من را با خودت ببر به قایقت
راست می گفتی ...
ای کاش مردم ٬ دانه های دلشان پیدا بود
آری ٬ ای کاش دلشان شیدا بود
من به دنبال چیزی بهتر از اینم سهراب
تو خودت گفتی...
بهترین چیز ٬ رسیدن به نگاهیست
که از حادثه عشق ٬ تر است
:: بازدید از این مطلب : 515
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22